محل تبلیغات شما
از بهمن دانشگاه نرفتم ، دوتا استادها رو راضی کرده بودم کلاس نرم فقط امتحان ها رو بدم.حالا شانس میانترم ژنتیک باید بیفته دقیقا اولین روز ماه رمضونپا شدم رفتم اهواز ، هی هم خودمو دلداری میدادم که میگذره ، یه روز تحمل کنی تموم شده همش یه روز‌‌ نمی دونستم حالا برم خوابگاه میزارن مهمان شم یا نه چون خوابگاه و بهمن ۹۷ کنسل کرده بودم ولی خداروشکر اذیت نکردنهمین که پامو گذاشتم تو محوطه دلم خواست بزنم زیر گریه.چه روزایی داشتیم اینجا دلم برا لحظه لحظه ش گرفتاز گلهای زرد و بنفش تو محوطه بگیر تا تاب روبروی بلوک یاد همه اون شبایی که تو صف تاب میموندیم شبایی که ده دور محوطه رو قدم میزدیم و حرف میزدیم ،شبایی چایی و تخمه میبردیم و صبا گیتار میزدچقد اتاقمون خفه و سوت و کور شده بود .خیلی حس بدی بود ، انگار نه انگار تا همین دو سه ماه پیش صدای هر و کر خنده هامون تا عمق در و دیوارش نفوذ کرده بود، انگار سالها از متروکه بودنش میگذشتهیچی دیگه بجای درس خوندن همش به دلتنگی هام فکر میکردم به اینکه چقد دلم میخاست یه بار دیگه به اینجا و آدماش برگردم آدمایی که حالا هرکدوم یه سمت ایران بودن فرسنگ ها دور از هم.شب پا شدم رفتم اتاق فاطمه خیلی سوپرایز شد یهو در اتاقشونو باز کردم واقعا حس درس خوندن برمن مستولی نمیشد.یاد این جمله بخیر چقد نقل و نبات ترم اول بودشب همونجا کف زمین پتو پهن کردم چون تختم و که طبقه پایین بود یکی دیگه گرفته بود، تخت بالا هم تو دهن کولر بود یخ میزدمصب که برا سحر بیدار شدم باز دلم گرفت پارسال روز اول ماه رمضون سر سفره سحری کلی شیرین بازی درآورده بودیم و فیلم گرفته بودیم اونم تو تاریکی بعدشم چادر به سر رفتیم نماز جماعت صبح و بعد نماز انقد خندیدیم و عکس گرفتیم که هرکی رد میشد یه نگاه عاقل اندر سفیه مینداخت ولی مهم نبود چون اون آخرین ماه رمضونی بود که جمعمون جمع بود سال بعدش هرکی میفتاد یه گوشه ایران‌.راستی چقد دلم برا دعا عهدهای بعد از نماز صبح اونجا تنگ شده چقد حال و هوای قشنگی داشت لعنت به استادی که انداخته بودم لعنت به این شهر بدون آدماش.موقع سحر تتهایی غذام و ریختم تو پلوپز گرم شه ، لای در و باز گذاشته بودم یه کم نور بیاد همش حواسم بود دوتا دخترای تو اتاق و بیدار نکنم.بی سر و صدا سحری خوردم و بعد نماز خوابیدم‌.یکی دوساعت بعد دوباره بیدار شدم که مرور کنم برا امتحان‌.ساعت ۹ و نیم امتحان و دادم و شرش کنده شد حالا باید منتظر میموندم تا ساعت دو ظهر که پرنسس خانوم (خواهر) کلاساش تموم شه و برگردیم از یه طرفم باید میرفتم کتابی که موسسه سنا سفارش داده بودم تحویل میگرفتماولش دو ساعت معطل موندم بلکه پرنسس بتونه استادش راضی کنه سکشن شو عوض کنه و زودتر بریم ولی رضایت نداده بود و منم پاشدم رفتم کتابمو تحویل گرفتم و کلی منتظر شدم تا تاکسی پیدا شه هرجا زنگ میزدم ماشین نداشتن دوساعتم تو خیابون زیر آفتاب به پیدا کردن تاکسی گذشت دو ساعت دیگه م علاف تو ترمینال تا خانوم کلاسش تموم شه بیاد روزه هم بودم یعنی رسما داشتم نابود میشدم میگفتم یعنی زنده میرسم خونه؟؟؟ دیگه وقتی رسیدم یه چیزی بین هوشیاری و بیهوشی بودم. میگم فردا پرنسس خانوم کلاسها شو میپیچونه که یه روز زودتر بیاد اونوقت من باید بخاطر کلاس پیچوندناش اینهمه مکافات بکشم.خانواده بهشون برمیخوره که تو چرا تو فکر خواهرت نیستی چرا نمیتونی ببینیش؟ پرنسس خانوم مهرماه با کارت دانشجویی من کتاب گرفتن و هنوز تحویل ندادن گفتم حالا میخام برم خوابگاه شر نشه که کارت دانشجوییت کو؟ خانواده میگه تقصیر توئه تو باید یادش می آوردی کتاب و پس بده میگم چندبار باید بهش بگم مادر محترم میگه به هرحال تقصیر توئه تو محتاج اونی که کارتت و برگردونه بهت.نمی دونم وقتی خدا داشت منطق و بین آدمها تقسیم میکرد ایشون کجا بودن نمیدونم چرا این بچه هر غلطی بکنه حق داره و من بخاطر یه روز نشستن ظرفها بخاطر یه روز جمع نکردن لباسها بخاطر هر چیز کوچیک بازخواست میشم.مادر محترم همیشه میفرمان تو زبونت تنده دلت ناصافه نمیدونم خودش چطور میخاد جواب همه ی حجم‌ دل شدناش و طرفداری های ناحق شو پس بدهآره من دلم ناصافه با کسی که دلمو شده اشکم و درآورده حرفای دروغ بهم نسبت داده حرمت شده، آره من دلم ناصافه با چنین آدمی ولی خیلی وقته روی هرچی ریلکس بی خیال و کم کردم.خیلی وقته هیچ کس و هیچ چیز برام مهم نیست خیلی وقته با اینکه دلم به هیچکس و هیچ چیز گرم نیست ولی سرم گرمهاز هر بدی میگذرم و نادیدش میگیرم و خودمو بخاطر رفتاراشون هرچقدرم بد باشه حرص نمیدمشاید دلیل اینکه هنوز به زندگی و روزای آینده خوشبینم همین باشه.شاید دلیل شادی درونیم برخلاف چیزی که ظاهرم نشون میده همین باشه.من قبول کردم تو سختیا همه دورمو خالی میکنن و آخرش این منم که تنها میمونم، ولی به جای غصه ی تنهایی و خوردن سعی میکنم خودمو قوی تر کنم و از کنار آدمهایی که براشون اهمیت ندارم ساده بگذرم

 

داستانهای شروع کار هنری

ما ز خرداد پر از حادثه نفرت داریم

در من دختریست......

تو ,یه ,دلم ,روز ,ولی ,حالا ,یه روز ,پرنسس خانوم ,خیلی وقته ,دلم برا ,تقصیر توئه

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مینیمالهای شبانه من